ساحران، دانشمندان شیطانی

 بسیاری از ما، گمان می کنیم که سحر، پیشگویی، طالع بینی، ستاره شناسی، تسخیر و شعبده، خرافاتی قدیمی و شکل گرفته از داستانهای چند انسان نادان است که برای مسائل علمی پیش رویشان، دلایل علمی کافی نداشتند! این درحالی است که نه تنها شواهد قرآنی و روایی فراوانی درباره ی ساحران و جادوگران و منشأ علم آنها وجود دارد، بلکه شواهد امروزی فراوانی نیز در دسترس است (مثلاً بازداشت 26 جادوگر در قم) که نشان می دهد انسانهایی هستند که با معامله با شیاطین، در زندگی دیگران سنگ اندازی می کنند.

 

البتّه در این مطلب نمی خواهیم که تاریخ جادوگری را بشکافیم، بلکه می خواهیم پرده از چهره ی زشت دشمنانی برداریم که از تمام نیروهای طبیعی و ماوراطبیعی استفاده می کنند تا مانع ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه) بشوند. در ادامه ی این مطلب، به ارتباط ساحران و جادوگران با شیاطین پی خواهید برد.
سحر، جادو، طلسم
سحر و جادو و انواع پیشگویی، از انواع «علوم غَریبه» یا «خُفیه» هستند که ورود به آنها برای مسلمانان حرام است. شهید «آیت الله عبدالحسین دستغیب» در کتاب «گناهان کبیره»، از این علوم و حرمت آن یاد کرده است و از قول امام صادق(علیه السلام) آورده است: «سحر از گناهان کبیره است؛ زیرا خداوند در قرآن مجید فرموده است "هر كس خريدار اين [کالا‏] باشد، در آخرت بهره ‏اى ندارد"(1)» (2)
شیاطین، معلّمان جادو
جالب است بدانیم که اوج جادوگری، در قرون 16 و 17 م. بود.(3) یعنی درست زمانی که دانشمندان، ادّعا می کردند که هیچ چیز «غیر دیدنی» علمی نیست! آنها با این استدلال، همه ی نیروهای معنوی و ماورائی را زیر سوال می بردند؛ در حالی که در همان زمان، جادوگران از نیروهای ماورایی شرور بهره می بردند.
از آیات قرآن و روایات به خوبی پیداست که نیروهای شرور جنّی بودند که سحر را به مردم آموزش دادند. در «قرآن کریم» آمده است:
«[يهوديان] از آنچه را كه شيطانها به نادرست به سلطنت سليمان نسبت مي دادند، پيروى كردند؛ در حالى كه سليمان با سحر، آن سلطنت را به دست نياورده و كافر نشده بود؛ امّا شيطانها بودند كه كافر شدند و سحر را به مردم ياد مي دادند.» (5)
شیاطین، می خواهند که انسانها را گمراه کنند. چنانچه خداوند در قرآن کریم فرموده است که کسانی که شیاطین را به دوستی پذیرفته اند، گمراه شده اند. (7) انسان های گمراه، کاری را می کنند که شیاطین می خواهند و این کارها حتماً غیر از فرمان خداوند کریم است. بدین ترتیب، کاری نیست که گمراهان از انجام دادنش ابا داشته باشند.
نکته ی مهم این است که در  سِحر، انسان به جای کمک گرفتن از خدای متعال، دست به دامان موجودات شرور می شود. به همین خاطر است که در روایات، سحر برابر با کفر خوانده شده است: «ده نفر از اين امت به خداوند كافر شدند، و آنان عبارتند از: سخن چين، جادوگر و....» (8)
شرّ افسونگران در گره ها
افسونگران و ساحران، تحت اوامر شیاطینند. شیاطین که در قرآن «جنود ابلیس؛ سربازان ابلیس» خوانده شده اند،(9) تحت اوامر آن ملعونند و آن ملعون، هدفی جز نابودی هدایتگران ندارد. جالب است بدانید که سوره ی فلق نیز در اثر طلسم یک فرد یهودی نازل شد.(10) بدین ترتیب سوره فلق به عنوان «دعای در امان ماندن از طلسم و سحر» به پیامبر اکرم(ص) اعلام شد:
«بگو: «پناه مى‏برم به پروردگار سپيده دم،  از شرّ آنچه آفريده،  و از شرّ تاريكى چون فراگيرد،  و از شرّ دمندگان افسون در گره ‏ها  و از شرّ [هر] حسود، آنگاه كه حَسَد ورزد.» (11)
پی نوشت:
1.       بقره: 102.
2.       کتاب «جنّ: مطالعات قرآنی و روایی درباره ی جنّ»، تهران، موعود، 1390، ص 202.
3.       ویل دورانت، تاریخ تمدن، جلد 5: رنسانس، تهران: سازمان انشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1367، ص 560؛ به نقل از  درودگر، محمّد، مقاله ی «تاریخ جادوگری»، به نقل از سایت موعود
4.       سخنرانی آیت الله وحید خراسانی به مناسبت شهادت امام موسی کاظم(ع)، به نقل از کتاب «حدیث لوح»، تهران، موعود، 1388، ص 217.
5.       بقره: 102.
6.       طبرسى، احمد بن على، الإحتجاج، ترجمه جعفرى - تهران، اسلامیه، چاپ: اول، 1381، ج‏2، ص: 214؛ با استفاده از نرم افزار جامع الاحادیث نور 3/5.
7.       اعراف: 30.
8.       حدیث نبوی (صلی الله علیه و آله): «ده نفر از اين امت به خداوند كافر شدند، و آنان عبارتند از: سخن چين، جادوگر، مرد بى‏ غيرت، مردان زناكار، كسى كه با چهار پا در آميزد، كسى كه با محارم خود زنا كند، شخصى كه فتنه برانگيزد و به دشمنان مسلمان‏ ها اسلحه جنگى بفروشد، و زكاة ندهد، و با استطاعت زيارت خانه خدا را ترك كند و بميرد.» (ابن بابويه، محمد بن على، ترجمه من لا يحضره الفقيه - تهران، صدوق، چاپ: اول، 1367،

ج‏6 ؛ ص280؛ با استفاده از همان نرم افزار.)
9.       شعرا: 95.
10.   قرشى بنايى، على اكبر، قاموس قرآن - تهران، دارالکتب اسلامیه، چاپ: ششم، 1412ق. ج‏7 ؛ ص89؛ با استفاده از همان نرم افزار.
11.   سوره مبارکه ی فلق: 1- 5.
پ.میعاد



:: موضوعات مرتبط: مهدویت , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : محمد صابری
تاریخ : چهار شنبه 12 آذر 1393
جمکران؛ از فرمان امام زمان تاکنون

 بیش از هزار سال پیش در شب سه شنبه 17 ماه رمضان، حسن مثله جمکرانی به دستور امام زمان(عج) فراخوانده می‌شود و در همین مکان فعلی مسجد جمکران، صاحب الزّمان(عج) را با جمعی از همراهان ملاقات می‌كند و دستور بنای مسجد، با تشریفات خاص را دریافت کرد.


مسجد جمکران میعادگاهی برای منتظران حضرت صاحب الزّمان(عج)

بعد از گذشت 113 سال از شروع غیبت (صغرا و كبرا) در سال 373 ه‍ .ق. برای اوّلین مرتبه وجود مقدّس امام عصر(عج) مستقیم و بدون واسطه، خودشان دست به کار شدند و در تشرّفی در عالم بیداری دستور ساخت مسجد مقدّس جمکران را ابلاغ فرمودند تا کعبه‌ای بنا شود که عاشقی و انتظار را تفسیر کند و در این میان، میعادگاهی برای چشم انتظاران حضرت موعود(عج) شود، دل‌سوختگانی که گرد هم آیند تا با نماز و دعا برای فرج، طواف عشق به جای آورند. 
در شب سه شنبه 17 ماه رمضان سال 373 ه‍ .ق. حسن بن مثله جمکرانی به دستور مولایش فرا خوانده شد و در همین مکان فعلیِ مسجد، حضرت را با جمعی از همراهان ملاقات کرده و دستور بنای مسجد را با تشریفات خاصّی دریافت کرد. همچنین حضرت امر فرمودند که مردم به این مکان روی بیاورند و اعمال خاصّی نیز برای آن مشخّص فرمودند که نتیجه آن توجّه مردم به حضرت و درخواست ظهور ایشان است.
نخستین‌ کسی‌ که‌ داستان‌ بنای مسجد جمکران را در کتاب‌ خود آورده‌، ابوجعفر محمّد بن‌ علی‌ بن‌ بابویه‌، مشهور به‌ شیخ‌ صدوق‌ (متوفّای‌ 381 ه‍‌ .ق.‌) است‌. ایشان‌، مشروح‌ آن‌ را در کتاب‌ «مونس‌ الحزین‌ فی‌ معرفـ[‌ الحقّ‌ و الیقین»‌ درج‌ کرده‌ است‌.
با توجّه‌ به‌ اینکه‌ تأسیس‌ این‌ مسجد در عصر شیخ‌ صدوق‌ واقع‌ شده‌ و ایشان‌ در قم‌ زندگی‌ می‌کرد، طبعاً همه‌ جزئیّات‌ آن‌ را بدون‌ واسطه‌ از حسن‌ بن‌ مثله و سیّد ابوالحسن‌ الرضا و دیگر شاهدان‌ عینی‌، شنیده‌ و نقل‌ کرده‌ است‌.

پیش‌گویی‌ امیرمؤمنان(ع) از مسجد جمکران
‌در کتاب‌ «خلاصـ[‌ البلدان»‌ از کتاب‌ مونس‌ الحزین‌ ـ از تصنیفات‌ شیخ‌ صدوق‌ با سند صحیح‌ و معتبر، از امیرمؤمنان‌(ع) روایت‌ کرده‌ که‌ خطاب‌ به‌ حذیفه‌ فرمود: 
«ای‌ پسر یمانی‌! در اوّل‌ ظهور، خروج‌ نماید قائم‌ آل‌ محمّد(عج)  از شهری که‌ آن‌ را قم‌ گویند و مردم‌ را دعوت‌ به‌ حق‌ می‌کند، همه‌ خلایق‌ از شرق‌ و غرب‌، به‌ آن‌ شهر روی‌ آورند و اسلام‌، تازه‌ شود ... ای‌ پسر یمانی‌! این‌ زمین‌ مقدّس‌ است‌، از همه‌ لوث‌ها، پاک‌ است‌ ... عمارت‌ آن‌، هفت‌ فرسنگ‌ در هشت‌ فرسنگ‌ باشد. رایت‌ وی‌ بر این‌ کوه‌ سفید بزنند، به‌ نزد دهی‌ کهن‌، که‌ در جنب‌ مسجد است و قصری‌ کهن‌ ـ که‌ قصر مجوس‌ است ـ و آن‌ را «جمکران‌» خوانند. از زیر یک‌ مناره‌ آن‌ مسجد بیرون‌ آید، نزدیک‌ آنجا که‌ آتشخانه گبران‌ بوده‌...».
از این‌ حدیث‌ شریف‌، استفاده‌ می‌شود؛ به‌ طوری‌ که‌ «مسجد سهله»‌ در دوران‌ ظهور حضرت‌ بقیّـ[‌ الله(عج) پایگاه‌ آن‌ حضرت‌ خواهد بود، مسجد مقدّس‌ جمکران‌ نیز در عصر ظهور، جایگاه‌ خاصّی‌ دارد و پایگاه‌ دیگری‌ برای‌ آن‌ حضرت‌ است‌.
امّا نکته بسیار تأسّف بار اینجاست که حتّی بعد از اوّلین دستور منجی بشریّت برای ساخت مسجد و توجّه مردم به آن، باز هم شیعیان غفلت ورزیده و توجّهی به این میعادگاه وصال نکردند! از غفلت و بی‌خبری جهانیان، به ویژه شیعیان قرن‌ها سپری شد و خبری از همّت و توجّه آنان به ظهور منجی جهان و موعود پیامبران نشد تا جایی که نام و یادش از میان رفت!

توجّه گسترده شیعیان با تجدید بنای مسجد جمکران در 42 سال قبل 
مولای مهربان عالم و مظهر رحمت الهی 42 سال قبل برای بار دوم لطفش را شامل حال جهانیان کرد و در شب نیمه شعبان 1391 ه‍ .ق. پس از گذشت 1018 سال برای بیداری بشریّت از خواب غفلت در تشرّف دیگری در عالم بیداری به یار پاک باخته‌اش جناب مرحوم حاج قدرت الله لطیفی‌نسب دستور تجدید بنای مسجد را صادر فرمودند که به لطف الهی تحوّل عظیمی در مکتب تشیّع ایجاد کرد.
بعد از طیّ مقدّمات و فراهم شدن شرایط آن در تاریخ 17 ربیع الاوّل 1392 ه‍ .ق. مرحوم حاج آقای لطیفی نسب کلنگ بنای جدید مسجد مقدّس جمکران را زدند که با عنایت و مدد مولا صاحب الزّمان(عج)آغازی بر توجّه عمومی به حضرت گردید، تا آنجا که امروزه به مهم‌ترین‌ پایگاه‌ عاشقان‌ دل‌ سوخته‌ حضرت‌ بقیّـ[‌ الله، ارواحنا له فداه، تبدیل شده است.
همچنین‌ در طول هفته، هزاران نفر و در شب نیمه شعبان میلیون‌ها نفر به این میعادگاه یار، مشرّف شده و با امام غایب از دیدگان و حاضر و ناظر خویش رازِ دل‌ می‌گویند و آنان‌ که‌ از شناخت‌ عمیق‌تری‌ برخوردارند از همه حوائج شخصی و دنیایی دست شسته و تنها برای پایان یافتن مشکلات بشریّت که فقط با ظهور موعود امم امکان‌پذیر است، دعا می‌کنند.
با امید و آرزوی روشن شدن این دنیای تاریک و ظلمانی با قدوم شریف بقیّـ[ الله، عجّل الله تعالی فرجه.

 



اوّلین نفر سمت راست؛ مرحوم حاج قدرت الله لطیفی؛ بانی تجدید بنای مسجد جمکران

 

 
 
 



:: موضوعات مرتبط: مهدویت , مذهبی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : محمد صابری
تاریخ : چهار شنبه 12 آذر 1393
زندگی نامه امام موسی کاظم(ع)

 نام امام هفتم ما ، موسی و لقب آن حضرت کاظم ( ع ) کنيه آن امام " ابوالحسن " و " ابوابراهيم " است . شيعيان و دوستداران لقب " باب الحوائج " به آن حضرت داده اند . تولد امام موسی  کاظم ( ع ) روز يکشنبه هفتم ماه صفر سال 128هجری در " ابواء " اتفاق افتاد . دوران امامت امام هفتم حضرت موسی بن جعفر ( ع ) مقارن بود با سالهای  آخر خلافت منصور عباسی و در دوره خلافت هادی و سيزده سال از دوران خلافت هارون که سخت ترين دوران عمر آن حضرت به شمار است . امام موسی  کاظم ( ع ) از حدود 21سالگی بر اثر وصيت پدر بزرگوار و امر خداوند متعال به مقام بلند امامت رسيد ، و زمان امامت آن حضرت سی و پنج سال و اندکی بود و مدت امامت آن حضرت از همه ائمه بيشتر بوده است ، البته غير از حضرت ولی عصر (عج ).

 

 

صفات ظاهری و باطنی و اخلاق آن حضرت

حضرت کاظم ( ع ) دارای قامتی معتدل بود . صورتش نورانی و گندمگون و رنگ مويش سياه و انبوه بود . بدن شريفش از زيادی عبادت ضعيف شد ، ولی همچنان روحی قوی و قلبی  تابناک داشت . امام کاظم به تصديق همه مورخان ، به زهد و عبادت بسيار معروف بوده است . موسی بن جعفر از عبادت و سختکوشی به " عبد صالح " معروف و در سخاوت و بخشندگی مانند نياکان بزرگوار خود بود . بدره های ( کيسه های ) سيصد ديناری و چهارصد ديناری  و دو هزار ديناری مي آورد و بر ناتوانان و نيازمندان تقسيم مي کرد . از حضرت موسی کاظم روايت شده است که فرمود : " پدرم ( امام صادق (ع ) ) پيوسته مرا به سخاوت داشتن و کرم کردن سفارش مي کرد " . امام ( ع ) با آن کرم و بزرگواری و بخشندگی خود لباس خشن بر تن مي کرد ، چنانکه نقل کرده اند : " امام بسيار خشن پوش و روستايی لباس بود " و اين خود نشان ديگری است از بلندی  روح و صفای باطن و بي اعتنايی آن امام به زرق و برقهای  گول زننده دنيا . امام موسی کاظم ( ع ) نسبت به زن و فرزندان و زيردستان بسيار با عاطفه و مهربان بود . هميشه در انديشه فقرا و بيچارگان بود ، و پنهان و آشکار به آنها کمک مي کرد . برخی از فقرای مدينه او را شناخته بودند اما بعضی - پس از تبعيد حضرت از مدينه به بغداد - به کرم و بزرگواريش پی بردند و آن وجود عزيز را شناختند . امام کاظم ( ع ) به تلاوت قرآن مجيد انس زيادی داشت . قرآن را با صدايی حزين و خوش تلاوت مي کرد . آن چنان که مردم در اطراف خانه آن حضرت گرد مي آمدند و از روی  شوق و رقت گريه مي کردند . بدخواهانی بودند که آن حضرت و اجداد گراميش را - روی در روی - بد مي گفتند و سخنانی دور از ادب به زبان مي راندند ، ولی  آن حضرت با بردباری و شکيبايی با آنها روبرو مي شد ، و حتی  گاهی با احسان آنها را به صلاح مي آورد ، و تنبيه مي فرمود . تاريخ ، برخی از اين صحنه ها را در خود نگهداشته است . لقب " کاظم " از همين جا پيدا شد . کاظم يعنی : نگهدارنده و فروخورنده خشم . اين رفتار در برابر کسی يا کسانی بوده که از راه جهالت و نادانی  يا به تحريک دشمنان به اين کارهای زشت و دور از ادب دست مي زدند . رفتار حکيمانه و صبورانه آن حضرت ( ع ) کم کم ، بر آنان حقانيت خاندان عصمت و اهل بيت ( ع ) را روشن مي ساخت ، اما آنجا که پای گفتن کلمه حق - در برابر سلطان و خليفه ستمگری - پيش مي آمد ، امام کاظم ( ع ) مي فرمود : " قل الحق و لو کان فيه هلاکک " يعنی : حق را بگو اگرچه آن حقگويی موجب هلاک تو باشد . ارزش والای حق به اندازه ای است که بايد افراد در مقابل حفظ آن نابود شوند . در فروتنی  - مانند صفات شايسته ديگر خود - نمونه بود . با فقرا مي نشست و از بينوايان دلجويی مي کرد . بنده را با آزاد مساوی مي دانست و مي فرمود همه ، فرزندان آدم و آفريده های خدائيم . از ابوحنيفه نقل شده است که گفت : " او را در کودکی ديدم و از او پرسشهايی کردم چنان پاسخ داد که گويی از سرچشمه ولايت سيراب شده است . براستی  امام موسی بن جعفر ( ع ) فقيهی  دانا و توانا و متکلمی مقتدر و زبردست بود " . محمد بن نعمان نيز مي گويد : " موسی بن جعفر را دريايی بي پايان ديدم که مي جوشيد و مي خروشيد و بذرهای دانش به هر سو مي پراکند " .

 

امام ( ع ) در سنگر تعليم حقايق و مبارزه

نشر فقه جعفری و اخلاق و تفسير و کلام که از زمان حضرت صادق ( ع ) و پيش از آن در زمان امام محمد باقر ( ع ) آغاز و عملی شده بود ، در زمان حضرت امام موسی کاظم ( ع ) نيز به پيروی از سيره نياکان بزرگوارش همچنان ادامه داشت ، تا مردم بيش از پيش به خط مستقيم امامت و حقايق مکتب جعفری آشنا گردند ، و اين مشعل فروزان را از ورای اعصار و قرون به آيندگان برسانند . خلفای عباسی بنا به روش ستمگرانه و زياده روی در عيش و عشرت ، هميشه درصدد نابودی بنی  هاشم بودند تا اولاد علی ( ع ) را با داشتن علم و سيادت از صحنه سياست و تعليم و ارشاد کنار زنند ، و دست آنها را از کارهای کشور اسلامی  کوتاه نمايند . اينان برای اجراء اين مقصود پليد کارها کردند ، از جمله : چند تن از شاگردان مکتب جعفری را تشويق نمودند تا مکتبی در برابر مکتب جعفری  ايجاد کنند و به حمايتشان پرداختند . بدين طريق مذاهب حنفی ، مالکی ، حنبلی و شافعی هر کدام با راه و روش خاص فقهی پايه ريزی شد . حکومتهای وقت و بعد از آن - برای دست يابی  به قدرت - از اين مذهبها پشتيبانی کرده و اختلاف آنها را بر وفق مراد و مقصود خود دانسته اند . در سالهای آخر خلافت منصور دوانيقی که مصادف با نخستين سالهای امامت حضرت موسی بن جعفر ( ع ) بود " بسياری از سادات شورشی - که نوعا از عالمان و شجاعان و متقيان و حق طلبان اهل بيت پيامبر ( ص ) بودند و با امامان نسبت نزديک داشتند - شهيد شدند . اين بزرگان برای دفع ستم و نشر منشور عدالت و امر به معروف و نهی  از منکر ، به پا مي خاستند و سرانجام با اهداء جان خويش ، به جوهر اصلی تعاليم اسلام جان مي دادند ، و جانهای خفته را بيدار مي کردند . طلوعها و غروبها را در آباديهای اسلامی به رنگ ارغوانی درمي آوردند و بر در و ديوار شهرها نقش جاويد مي نگاشتند و بانگ اذان مؤذنان را بر مأذنه های مساجد اسلام شعله ور مي ساختند " . در مدينه از کارگزاران مهدی عباسی فرزند منصور دوانيقی در عمل ، همان رفتار زشت دودمان سياه بنی اميه را پيش گرفتند ، و نسبت به آل علی ( ع ) آنچه توانستند بدرفتاری  کردند . داستان دردناک " فخ " در زمان هادی عباسی  پيش آمد . علت بروز اين واقعه اين بود که " حسين بن علی بن عابد " از اولاد حضرت امام حسن ( ع ) که از افتخارات سادات حسنی و از بزرگان علمای مدينه و رئيس قوم بود ، به ياری عده ای از سادات و شيعيان در برابر بيدادگری  " عبدالعزيز عمری " که مسلط بر مدينه شده بود ، قيام کردند و با شجاعت و رشادت خاص در سرزمين فخ عده زيادی از مخالفان را کشتند ، سرانجام دشمنان دژخيم اين سادات شجاع را در تنگنای محاصره قرار دادند و به قتل رساندند و عده ای را نيز اسير کردند . مسعودی مي نويسد : بدنهايی که در بيابان ماند طعمه درندگان صحرا گرديد . سياهکاريهای بنی  عباس منحصر به اين واقعه نبود . اين خلفای ستمگر صدها سيد را زير ديوارهای  و ميان ستونها گچ گرفتند ، و صدها تن را نيز در تاريکی  زندانها حبس کردند و به قتل رساندند . عجب آنکه اين همه جنايتها را زير پوشش اسلامی و به منظور فروخواباندن فتنه انجام مي دادند . حضرت موسی بن جعفر ( ع ) را هرگز در چنين وضعی و با ديدن و شنيدن آن همه مناظر دردناک و ظلمهای  بسيار ، آرامشی نبود . امام به روشنی مي ديد که خلفای  ستمگر در پی تباه کردن و از بين بردن اصول اسلامی و انساني اند . امام کاظم ( ع ) سالها مورد اذيت و آزار و تعقيب و زجر بود ، و در مدتی که از 4 سال تا 14 سال نوشته اند تحت نظر و در تبعيد و زندانها و تک سلولها و سياهچالهای بغداد - در غل و زنجير - به سر مي برد . امام موسی  بن جعفر ( ع ) بي آنکه - در مراقبت از دستگاه جبار هارونی - بيمی بدل راه دهد به خاندان و بازماندگان سادات رسيدگی مي کرد و از گردآوری و حفظ آنان و جهت دادن به بقايای آنان غفلت نداشت . آن زمان که امام ( ع ) در مدينه بود ، هارون کسانی را بر حضرت گماشته بود تا از آنچه در گوشه و کنار خانه امام ( ع ) مي گذرد ، وی را آگاه کنند . هارون از محبوبيت بسيار و معنويت نافذ امام ( ع ) سخت بيمناک بود . چنانکه نوشته اند که هارون ، درباره امام موسی بن جعفر ( ع ) مي گفت : " مي ترسم فتنه ای بر پا کند که خونها ريخته شود " و پيداست که اين " قيامهای مقدس " را که سادات علوی و شيعيان خاص رهبری مي کردند و گاه خود در متن آن قيامها و اقدامهای شجاعانه بودند از نظر دستگاه حاکم غرق در عيش و تنعم بناحق " فتنه " ناميده مي شد . از سوی ديگر اين بيان هارون نشانگر آن است که امام ( ع ) لحظه ای از رفع ظلم و واژگون کردن دستگاه جباران غافل نبوده است . وقتی مهدی عباسی به امام ( ع ) مي گويد : " آيا مرا از خروج خويش در ايمنی قرار مي دهی " نشانگر هراسی است که دستگاه ستمگر عباسی از امام ( ع ) و ياران و شيعيانش داشته است . به راستی نفوذ معنوی امام موسی ( ع ) در دستگاه حاکم به حدی بود که کسانی مانند علی بن يقطين صدراعظم ( وزير ) دولت عباسی ، از دوستداران حضرت موسی بن جعفر ( ع ) بودند و به دستورات حضرت عمل مي کردند . سخن چينان دستگاه از علی بن يقطين در نزد هارون سخنها گفته و بدگوئيها کرده بودند ، ولی امام ( ع ) به وی دستور فرمود با روش ماهرانه و تاکتيک خاص اغفالگرانه ( تقيه ) که در مواردی ، برای رد گمی حيله های دشمن ضروری و شکلی از مبارزه پنهانی است ، در دستگاه هارون بماند و به کمک شيعيان و هواخواهان آل علی ( ع ) و ترويج مذهب و پيشرفت کار اصحاب حق ، همچنان پای فشارد - بي آنکه دشمن خونخوار را از اين امر آگاهی حاصل شود - . سرانجام بدگوئي هائی  که اطرافيان از امام کاظم ( ع ) کردند در وجود هارون کارگر افتاد و در سفری که در سال 179ه . به حج رفت ، بيش از پيش به عظمت معنوی امام ( ع ) و احترام خاصی که مردم برای امام موسی الکاظم ( ع ) قائل بودند پی برد . هارون سخت از اين جهت ، نگران شد . وقتی به مدينه آمد و قبر منور پيامبر اکرم ( ص ) را زيارت کرد ، تصميم بر جلب و دستگيری  امام ( ع ) يعنی فرزند پيامبر گرفت . هارون صاحب قصرهای افسانه ای در سواحل دجله ، و دارنده امپراطوری پهناور اسلامی که به ابر خطاب مي کرد : " ببار که هر کجا بباری  در کشور من باريده ای و به آفتاب مي گفت بتاب که هر کجا بتابی کشور اسلامی و قلمرو من است ! " آن چنان از امام ( ع ) هراس داشت که وقتی قرار شد آن حضرت را از مدينه به بصره آورند ، دستور داد چند کجاوه با کجاوه امام ( ع ) بستند و بعضی را نابهنگام و از راههای ديگر ببرند ، تا مردم ندانند که امام ( ع ) را به کجا و با کدام کسان بردند ، تا يأس بر مردمان چيره شود و به نبودن رهبر حقيقی خويش خو گيرند و سر به شورش و بلوا برندارند و از تبعيدگاه امام ( ع ) بي خبر بمانند . و اين همه بازگو کننده بيم و هراس دستگاه بود ، از امام ( ع ) و از يارانی که - گمان مي کرد - هميشه امام ( ع ) آماده خدمت دارد مي ترسيد ، اين ياران با وفا - در چنين هنگامی - شمشيرها برافرازند و امام خود را به مدينه بازگردانند . اين بود که با خارج کردن دو کجاوه از دو دروازه شهر ، اين امکان را از طرفداران آن حضرت گرفت و کار تبعيد امام ( ع ) را فريبکارانه و با احتياطانجام داد . باری ، هارون ، امام موسی کاظم ( ع ) را - با چنين احتياطها و مراقبتهايی  از مدينه تبعيد کرد . هارون ، ابتدا دستور داد امام هفتم ( ع ) را با غل و زنجير به بصره ببرند و به عيسی بن جعفر بن منصور که حاکم بصره بود ، نوشت ، يک سال حضرت امام کاظم ( ع ) را زندانی  کند ، پس از يک سال والی بصره را به قتل امام ( ع ) مأمور کرد . عيسی  از انجام دادن اين قتل عذر خواست . هارون امام را به بغداد منتقل کرد و به فضل بن ربيع سپرد . مدتی حضرت کاظم ( ع ) در زندان فضل بود . در اين مدت و در اين زندان امام ( ع ) پيوسته به عبادت و راز و نياز با خداوند متعال مشغول بود . هارون ، فضل را مأمور قتل امام ( ع ) کرد ولی فضل هم از اين کار کناره جست . باری ، چندين سال امام ( ع ) از اين زندان به آن زندان انتقال مي يافت . در زندانهای تاريک و سياهچالهای دهشتناک ، امام بزرگوار ما با محبوب و معشوق حقيقی خود ( الله ) راز و نياز مي کرد و خداوند متعال را بر اين توفيق عبادت که نصيب وی شده است سپاسگزاری مي نمود . عاقبت آن امام بزرگوار در سال 183هجری در سن 55سالگی به دست مردی  ستمکار به نام " سندی  بن شاهک " و به دستور هارون مسموم و شهيد شد . شگفت آنکه ، هارون با توجه به شخصيت والای موسی بن جعفر ( ع ) پس از درگذشت و شهادت امام نيز اصرار داشت تا مردم اين خلاف حقيقت را بپذيرند که حضرت موسی بن جعفر ( ع ) مسموم نشده بلکه به مرگ طبيعی از دنيا رفته است ، اما حقيقت هرگز پنهان نمي ماند . بدن مطهر آن امام بزرگوار را در مقابر قريش - در نزديکی بغداد - به خاک سپردند . از آن زمان آن آرامگاه عظمت و جلال پيدا کرد ، و مورد توجه خاص واقع گرديد ، و شهر " کاظمين " از آن روز بنا شد و روی به آبادی گذاشت .

 

زنان و فرزندان حضرت موسی بن جعفر ( ع )

تعداد زوجات حضرت موسی بن جعفر ( ع ) روشن نيست . بيشتر آنها از کنيزان بودند که اسير شده و حضرت موسی کاظم ( ع ) آنها را مي خريدند و آزاد کرده يا عقد مي بستند . نخستين زوجه آن حضرت " تکتم " يا " حميده " يا " نجمه " دارای  تقوا و فضيلت بوده و زنی بسيار عفيفه و بزرگوار و مادر امام هشتم شيعيان حضرت رضا ( ع ) است . فرزندان حضرت موسی  بن جعفر را 37تن نوشته اند : 19پسر و 18دختر که ارشد آنها حضرت علی بن موسی  الرضا ( ع ) وصی و امام بعد از آن امام بزرگوار بوده است . حضرت احمد بن موسی ( شاهچراغ ) که در شيراز مدفون است . حضرت محمد بن موسی نيز که در شيراز مدفون است . حضرت حمزه بن موسی که در ری مدفون مي باشد . از دختران آن حضرت ، حضرت فاطمه معصومه در قم مدفون است ، و قبه و بارگاهی با عظمت دارد . ساير اولاد و سادات موسوی هريک مشعلدار علم و تقوا در زمان خود بوده اند ، که در گوشه و کنار ايران و کشورهای اسلامی پراکنده شده ، و در همانجا مدفون گرديده اند ، روحشان شاد باد .

صفات و سجايای حضرت موسی بن جعفر ( ع )

موسی بن جعفر ( ع ) به جرم حقگويی و به جرم ايمان و تقوا و علاقه مردم زندانی شد . حضرت موسی  بن جعفر را به جرم فضيلت و اينکه از هارون الرشيد در همه صفات و سجايا و فضائل معنوی برتر بود به زندان انداختند . شيخ مفيد درباره آن حضرت مي گويد : " او عابدترين و فقيه ترين و بخشنده ترين و بزرگ منش ترين مردم زمان خود بود ، زياد تضرع و ابتهال به درگاه خداوند متعال داشت . اين جمله را زياد تکرار مي کرد : " اللهم انی أسألک الراحة عند الموت و العفو عند الحساب " ( خداوندا در آن زمان که مرگ به سراغم آيد راحت و در آن هنگام که در برابر حساب اعمال حاضرم کنی عفو را به من ارزانی دار ) . امام موسی  بن جعفر ( ع ) بسيار به سراغ فقرا مي رفت . شبها در ظرفی پول و آرد و خرما مي ريخت و به وسايلی به فقرای مدينه مي رساند ، در حالی که آنها نمي دانستند از ناحيه چه کسی است . هيچکس مثل او حافظ قرآن نبود ، با آواز خوشی قرآن مي خواند ، قرآن خواندنش حزن و اندوه مطبوعی به دل مي داد ، شنوندگان از شنيدن قرآنش مي گريستند ، مردم مدينه به او لقب " زين المجتهدين " داده بودند . مردم مدينه روزی که از رفتن امام خود به عراق آگاه شدند ، شور و ولوله و غوغايی عجيب کردند . آن روزها فقرای  مدينه دانستند چه کسی شبها و روزها برای دلجويی به خانه آنها مي آمده است .

 
 

 

 
 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : محمد صابری
تاریخ : چهار شنبه 12 آذر 1393
سیمای نابسامان جهان پیش از ظهور

جهان پیش از ظهور امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، به گونه ای است که ظلم و ستم بیداد می کند و جامعه انسانی را به جایگاهی می رساند که از خویشتن خویش ناامید شده و موعود وعده داده شده را می طلبند تا بنیان هر چه ظلم و ستم را از ریشه برکند و عدل و داد را در میان مردم جاری و ساری کند. این جهان دارای ویژگی هایی است که در ادامه از لسان روایات به بیان برخی از آنها خواهیم پرداخت.



نفوذ زنان در حكومت ها

امام صادق علیه السلام در حدیثی درباره نقش زنان در دوران پیش از ظهور فرموده است: « و می بینی كه زنان در حكومت داری چیره شده و هر كاری كه روی می دهد، مطابق میل آن هاست».(1) 


در این دوران مردان شخصیت خود را از دست داده و از كثرت معاشرت با زنان مصداق بارز اشباه الرجال می شوند و با این روحیه، در همه زمینه ها چه زندگی فردی و چه در زندگی اجتماعی مغلوب هواهای نفسانی زنان هستند و همین معنا در رابطه با خود حكومت داران نیز وجود دارد و كشورها زنان را در كارهای حكومتی دخالت می دهند و یا با رأی خود مردم، زنان را به عنوان مهره های اصلی حكومت انتخاب می كنند.


امام علی علیه السلام نیز فرموده است: «هنگامی كه زنان بر امور جامعه مسلط شوند و دختران زمام كار در دست گیرند و كودكان به امارت رسند... .»(2)


در دوران قبل از ظهور ملاك ارزش ها به طور كلی عوض می شود و پول و قدرت و ریاست و هواپرستی حرف نخست را می زنند، در چنین محیطی احكام الهی نیز زیر پا گذاشته می شود؛ زیرا زندگی مردم مطابق با امیال نفسانی شان می شود و در نتیجه دیگر جایی برای اجرای احکام الهی باقی نمی ماند


بی توجهی به احكام
در سخنی از امام صادق علیه السلام در توصیف چنین شرایطی می خوانیم: « خواهی دید كه مردانی خواهند آمد كه ثروت فراوان داشته و هرگز زكاتی از آن نداده اند».(3) رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز فرموده است: « خواهید دید كه اندوخته حرام غنیمت شمرده می شود و پرداخت زكات زیان و خسارت»(4) و باز در سخن دیگری از امام صادق علیه السلام آمده است: « در آن هنگام خواهی دید كسی كه روزی حلال را می جوید، مذمت شده و آن كه حرام را می طلبد، ستایش و تعظیم می شود».(5)

در دوران قبل از ظهور ملاك ارزش ها به طور كلی عوض می شود و پول و قدرت و ریاست و هواپرستی حرف نخست را می زنند، در چنین محیطی احكام الهی نیز زیر پا گذاشته می شود؛ زیرا زندگی مردم مطابق با امیال نفسانی شان می شود و در نتیجه دیگر جایی برای اجرای احکام الهی باقی نمی ماند.


مساجد ویران
در این دوران وضعیت مساجد به گونه ای است که در ظاهر از بهترین سنگ ها و كاشی ها آذین شده و با بهترین فرش ها مفروش گردیده و عود و عنبر در مجمرهایش می سوزند، اما واقیعت و بطن آن طوری است که از درِ آن تا محرابش سراسر نیرنگ و دروغ و بر منبرها كفر و الحاد رخنه كرده و مسلمانان را از اسلام ناب دور می سازد.

امام صادق علیه السلام در سخنی در این باره فرموده است: «مساجد را خواهی دید كه لبریز از افرادی است كه از خدا نمی ترسند. برای غیبت و خوردن گوشت اهل حقیقت جمع می شوند و به توصیف شراب مست كننده می پردازند».(6) در سخنی از امام علی علیه السلام نیز می خواینم: « مسجدها در آن زمان از گمراهی، آباد و از هدایت، ویران است. قاریان و عامران [سیاست گذاران اعتقادی و اجتماعی] آن ناامیدترین مردم به خدایند، گمراهی از ایشان شروع شده و به آنان باز خواهد گشت؛ پس حاضر شدن در مسجدهای آنان و قدم برداشتن به سوی آن ها كفر به خدای بزرگ است، مگر كسی كه از گمراهی آنان با خبر بوده باشد؛ در این حال مسجدهای آنان با عملكردشان از هدایت ویران خواهد شد».(7)
هر یك از دین شناسان كه نفس خود را حفظ كرده و از دین خود مراقبت نموده و با هوا و هوس مخالفت ورزیده و مطیع امر مولای خود است، مردم می توانند [در احكام خدا] از او پیروی كنند

اوضاع دین
مهم ترین ضربه ای که در این دوران به جامعه انسانی وارد می شود و در سایر ابعاد نیز اثری عظیم بر آن می گذارد، دین داری و دین باوری انسان هاست كه از میان تمام جوامع، جامعه مسلمین این ضربه را بیشتر بر كالبد خود احساس می كند؛ چرا كه او از بهترین معارف و اصیل ترین فرهنگ های آسمانی برخوردار بوده و اینك پوچ بی محتواست. امام صادق علیه السلام در این زمینه فرموده است: « آن هنگام قرآن كهنه می شود و بدعت ها در آن صورت می گیرد ... و خواهی دید كه دین دست خوش نظرها گشته و كتاب و احكام خدا تعطیل می شود ... ».(8)


فقیهان دنیا دوست
در این دوران جامعه بشری در اثر دوری از مربی دلسوز، انسان كامل و ولی خدا، ارزش های اصیل خود را فراموش می كند و رو به پوچی می گذارد؛ زیرا اندک اندک در اثر کم شدن فقیهان راستین و پابرجا در طریق اهل بیت علیهم السلام، گروهی فقیه نما جای ایشان را خواهند گرفت كه این خود موجب انحطاط هر چه بیشتر و فراگیرتر جوامع خواهد شد. امام عسکری علیه السلام در سخنی این دوران را این چنین توصیف کرده است: « هر یك از دین شناسان كه نفس خود را حفظ كرده و از دین خود مراقبت نموده و با هوا و هوس مخالفت ورزیده و مطیع امر مولای خود است، مردم می توانند [در احكام خدا] از او پیروی كنند؛ البته چنین شخصی نیست، مگر برخی از فقیهان نه همه آنان؛ چرا كه بعضی از آن ها زشتی ها و جنایاتی مرتكب می شوند كه پست ترین طبقه مردم مرتكبند. پس از ایشان به نام ما چیزی را نپذیرید كه آن ها كرامتی نزد ما ندارند».(9)

امام علی علیه السلام نیز فرموده است: « و دانشمندان به سوی كذب و دروغ روی آورده و به شك و شبهه مایل می شوند؛ آنگاه است كه پرده از حجاب ها برگرفته شده و خورشید از مغرب طلوع می كند. در آن هنگام منادی از آسمان فریاد می كند: "ای ولی خدا! ظاهر شو برای زنده سازی"»(10)


وضعیت امنیت
شرایط به گونه ای می شود که دیگر خبری از امنیت باقی نخواهد ماند و اساساً نابود می شود. حتی امنیتی برای نفس كشیدن وجود ندارد. سمیای این جهان، جهان در هم ریخته و پرآشوبی است؛ زیرا هنگامی كه انسان از دایره بندگی و اطاعت خالق خود بیرون رود و نظم درونی اش بر آشوبد و از حقیقت انسانی خود خارج شود، تمام نظام بیرونی او نیز آشفته خواهد شد. در حدیثی آمده است: « آسمان و این زمین لایتناهی غبارآلود می شود و امنیت از راه های زمینی و هوایی برداشته می شود...».(11)    

ادامه دارد ...
پی نوشت ها:
1. كافی ،ج 8 ص 41.
2. همان، ص 69.
3. همان، ص 40.
4. بحار الانوار ، ج 52 ص 263.
5. كافی ، ج 8 ص 40.
6. همان.
7. همان، ص 389.
8. همان، ص 37 و 39.
9. وسائل الشیعه ، ج 27، ص 131.
10. الزام الناصب،ج 2 ، ص 225.
11.مستدرك الوسائل،ج 11 ، ص 377


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : محمد صابری
تاریخ : چهار شنبه 5 آذر 1393
پایان تاریخ و واپسین انسان- قسمت اول

"اكنون كه همه ی تمدن های جهانی در منجلاب تمدن مدرن و روح مدرنيته غرق می شوند و هويت های شرقی در حال اضمحلال در برابر فرهنگ يكسان ساز جهانی و اقتصاد قدرتمند و بی رحم بورژوازی جهانی است، بسياری روشن فكران منفعل شرقی به تنها چيزی كه نمی انديشند، احيا و بازسازی تمدن و فرهنگ شرقی در برابر فرهنگ غربی است.



چكيده:


"اكنون كه همه ی تمدن های جهانی در منجلاب تمدن مدرن و روح مدرنيته غرق می شوند و هويت های شرقی در حال اضمحلال در برابر فرهنگ يكسان ساز جهانی و اقتصاد قدرتمند و بی رحم بورژوازی جهانی است، بسياری روشن فكران منفعل شرقی به تنها چيزی كه نمی انديشند، احيا و بازسازی تمدن و فرهنگ شرقی در برابر فرهنگ غربی است. برای آن ها حتی وجود تمدن شرقی و غربی بی وجه است. اساساً تمدن تنها يك تمدن است و آن هم تمدن مدرن و غالب غربی است. ما فقط از آن ها عقب مانده ايم و آموزه های كهن و سنّتی، ما را از قافله ی تمدن دور كرده است، بايد با كار و كوشش و زحمت به اين قافله نزديك شد و به تاريخ غرب پيوست در قله و رأس اين قافله قرار گرفت چنان كه ژاپن، چين و كره به اين نقطه رسيده يا در حال رسيدن اند."



"محمد مددپور در این نوشتار با نگاهی منتقدانه به این اندیشه ظهور انقلاب اسلامی را آغاز احیای تمدن اسلامی و تمدن معنوی دینی می داند. وی در این نوشتار با نگاهی به وضعیت فعلی تمدن غرب و نظریه جنگ تمدن ها می گوید:



در اين ميان آن چه اساسى است درك وضعيت عصر غيبت آخرالزمانى است كه از سويى تمدن غرب را به فعليت رساند و ديگر آن كه تمدن اسلامى را به حالت بالقوگى درآورده و حقايق اسلام را مستور كرده است و سرانجام وضع بينابينى دوگانه ما كه از يكسو تسليم شونده و منفعل غرب گرايى و مصادره ى اسلام به نفع غرب در برابر تمدن غربى است و از سوى ديگر اراده ى هويت جويى معطوف به آماده گرى و انتظار موعود و عملی متناسب با اين انتظار را در ما به صورت انقلاب اسلامی برمی انگيزد. در اين اوضاع و شكاف هاى تمدنى ميان اسلام و غرب، مراقبت بسيار مى طلبد كه در دام نيافتيم و بعد از بيست سال تجربه ى دينى پس از انقلاب اسلامى و يك گام به پيش دو سه گام به پس نرويم."



وی در پایان ضمن برشماری گزینه های پیش روی جامعه ی اسلامی، آن را به روی آوری به سمت تفکر معنوی و خود آگاهی نسبت به تفکر تکنیکی فرامیخواند و می گوید:



"راه ديگر چنان كه اشاره كرديم روى آورى به تفكر معنوى است و خودآگاهى نسبت به تفكر تكنيكى، در اين خودآگاهى مى توان تكنيك را چون يك امر حقيقى مورد تفكر قرار داد و از تفكر مخاطب آن گذشت اين تاريخى با انقلاب اسلامى آغاز شده است. اين انقلاب با احياى تفكر و راه معنوى مى تواند بى آن كه به گزينش اجبارى تكنيك دست زند، روح و جوهر تمدن جديد را به تسخير خود در آورد نه آن كه با جسم آن در آويزد و از ذات غيرتكنولوژيك تكنيك غافل بماند."




● پايان تاريخ غرب و يكسان سازى جهانى

«اشپينگلر» فيلسوف تاريخ معاصر آلمانى در فلسفه ى تاريخ ادوارى خويش پس از چهارصد سال سير انديشه ى ترقى از انحطاط (1) تمدن غربى سخن مى گويد و از اين جا حكايت از پايان تمدن و تاريخ غربى البته بسيارى از هوشمندان غربى دريافته اند كه سخن اشپينگلر بيشتر بار سياسى و هشدار به اروپايى ها و بخصوص آلمانى ها دارد و هنوز مى توان با چالش ها و ابداعاتى در برابر تمدن روسى كه به اعتقاد اشپينگلر در عصر بلوغ و شكوفايى است قد علم كرد و موفق به رهايى از وضع موجود گرديد. (2)



عميق تر از اشپينگلر متفكرانى بوده اند كه ضمن اعلام پايان دوره اى از تاريخ غرب، از آغاز عصرى نو و دوران كودكى و بازگشت جاويدان همان روح انسانى سخن گفته اند كه در آن جهان از ايلغار و جنگ رهايى پيدا مى كند و با زمين و زمان صلح مى نمايد. (3) «نيچه» بر خلاف مشهور از اين نگاه برخوردار است. در عصر بحران معنوى غرب بسيارى از متفكران پست مدرن غربى مانند: «هميدگر» و «گادامر فوكو» از رهايى سخن گفته اند كه بيشتر به نحوى نگاه معنوى فارغ از واقعيت جهان انضمامى شرقى در كار بوده است.



اما اكنون كه همه ى تمدن هاى جهانى در منجلاب تمدن مدرن و روح مدرنيته غرق مى شوند و هويت هاى شرقى در حال اضمحلال در برابر فرهنگ يكسان ساز جهانى و اقتصاد قدرتمند و بى رحم بورژوازى جهانى است، بسيارى روشن فكران منفعل شرقى به تنها چيزى كه نمى انديشند، احيا و بازسازى تمدن و فرهنگ شرقى در برابر فرهنگ غربى است. براى آن ها حتى وجود تمدن شرقى و غربى بی وجه است. اساساً تمدن تنها يك تمدن است و آن هم تمدن مدرن و غالب غربى است. ما فقط از آن ها عقب مانده ايم و آموزه هاى كهن و سنّتى، ما را از قافله ى تمدن دور كرده است، بايد با كار و كوشش و زحمت به اين قافله نزديك شد و به تاريخ غرب پيوست در قله و رأس اين قافله قرار گرفت چنان كه ژاپن، چين و كره به اين نقطه رسيده يا در حال رسيدن اند.



نظريه ى فوق ابتدايى ترين و پر انتقادترين نظريه نسبت به روحيه ى اسلامى و شرقى ايرانيان است كه با انقلاب اسلامى تشديد شده است، حتى در غرب گراترين جامعه ها و دولت هاى اسلامى، چه تركيه و چه عربستان، اين انديشه خريدارى عمده اى ندارد و همواره در سطح اقليتى غير مؤثر خواهد ماند. در اين جامعه ها همواره سعى براى ظاهر كردن علايق دينى از سوى مردم يا دولت وجود داشته و خواهد داشت.



در اين جامعه ها تئورى ارتباط با غرب طورى تبيين مى شود كه گويى اراده ى مستقلى بر آن ها حاكم است كه موجوديتى وراى تمدن غرب براى آن ها به ارمغان مى آورد. ناسيوناليسم قومى ترك و مذهب وهابيت عربى سعودى چنين هويت مستقلى را همواره به ملت گوشزد و خاطر نشان مى كند. اين دولت ها مانند ساير دولت هاى اسلامى مهار جسم و نفس مردم را رها كرده اند، تا بتوانند بحران هاى اقتصادى و سياسى را مهار كنند، و از آن جا كه مهار بحران دشوار است و مردم نيز حق ورود به ساحت سياست، فرهنگ و اقتصاد را ندارند، غالباً در پناه وابستگى به آمريكا و ديگر قدرت هاى بزرگ، هم انفجار بحران (انقلاب و شورش) را به تعويق مى اندازند، هم به سركوب مخالفان سياسى خود مى پردازند. مسلماً هرگاه چنين حكومتى بخواهد با استفاده از رهيافت هاى مستقل توسعه ى فرهنگى و صنعتى، خود را از تراز جامعه ها جهان سوم خارج كند، فوراً توسط ارباب بزرگ امريكا با يك بازى ساده در معاملات و مناسبات ارزى، اقتصادى و سياسى مجدداً دچار بحران شده و سرنگون مى شوند; چيزى كه در اندونزى سوهارتو و مالزى مهاتير محمد مى بينيم.




● تئورى برخورد تمدن ها در برابر يكسان سازى تمدنى

صرف نظر از اين تئورى يكسويه كه روشن فكران لائيك غرب گرا از آن حمايت مى كنند، تئورى هاى جدى ترى اكنون در غرب مطرح شده است كه اين روشن فكران غرب گراى محلى و بومى جهان سوم و سرزمين هاى اسلامى به جهت فقدان قوه ى نظرى و عملى مستقل قادر به درك آن نبوده اند. اين تئورى صرفاً مسايل اقتصادى و فرهنگى مشابه امّا در جهاتى شمال و جنوب (فقير و غنى)، صنعتى مدرن و كشاورزى و يا جهان سومى و جهان صنعتى لحاظ مى كند بلكه به عوامل فراتر يعنى عوامل تمدنى مى انديشد يكى از تئورى هاى جدى تئورى برخورد تمدن هاى «ساموئل هانتينگتون» استاد دانشگاه هاروارد است، بدين معنى كه او اسلام و مغرب را به عنوان دو ماهيت و هويت تمدنى كاملاً متباين آشتى ناپذير مى داند. (4)




● «ادوارد سعيد» و انكار برخورد تمدن ها

اگر اين نظر را ديگران چون «الوين تامنر»، «ادوارد سعيد»، «نصر» و... نپذيرند اما وقتى عميقاً به نحوه ى رويارويى غرب با اسلام در رسانه ها و عرصه ى سياست دقت كنيم، جز واقعيت چيز ديگرى در متن آن نمى بينيم. هر چند «ادوارد سعيد» معتقد است حزب هاى اسلامى با وجود تمامى جاذبه و مبناى شان در قالب يك جاى گزين يك پارچه و يا مهم براى آينده نمى گنجد.



او معتقد است همه ى كشورهاى عربى مشحون از مظاهر دنيوى ـ سكولار ـ هستند كه بافت و جريان هاى روزمرّه ى زندگى آن ها را فرا گرفته و اين ها به دليل علاقه به هم سازى با محيط، كسب دانش و سوابق تاريخى فراهم شده است. امّا اين نكته در ذهنيت آمريكايى «سعيد» (عرب تبار مسيحى) مغفول مانده است كه اين ها به نوعى اضطرار تاريخى باز مى گردد، بدون اين ابزار ـ اشياى فنى و تكنولوژيك مدرن ـ در اين جهان زيست نتوان كرد.



زيرا شيوه هاى سنّتى حيات به كلى در تاخت و تاز تمدن غربى، ارزش ها و ابزارهاى ماشينى آن به گوشه ى انزوا خزيده اند. البته زيستن با شيوه هاى سنّتى ممكن است اما در جهان مشحون از ابزارهاى تكنيكى سيطره يابنده، چگونه مى توان از حالت اضطرار و مسلوب الاختيار جهان سومى خارج شد.



اما با اندكى دقت معلوم مى شود كه اين مظاهر تمدن سكولار اغلب عقيم، بى جان، كم اثر، تجمّلى و تشريفاتى اند. مانند دانشگاه ها يا رسانه ها كه موجوديتى جدى و قابل مقايسه با دانشگاه ها و رسانه ها غربى ندارند و به صراحت مى توان گفت كه 99% از سوى آن نهادهاى غربى تغذيه مى شود و آن نيز اغلب در حاشيه است. پس در اين جا سخن گفتن از علاقه، سوابق و كسب جدى نتواند بود. البته ديدگاه رسانه اى غرب آن چنان كه در CNN يا BBC مى آيد و از اسلام چهره اى وحشتناك و ميلتياريسى و نظامى نشان مى دهند با تعبيرات جنگجويان مسلمان، شمشير اسلام و خشم مقدس بيشتر نمايش گر جنبه ى مترسكى و كاريكاتورى تفكر انتزاعى آن ها از اسلام است و كمتر به وجه فرهنگى و ضد نيست انگارانه و معنوى ـ دنيوى اسلام نظر مى كنند. انسان شناسى و تلقى انسان از خدا و جهان در اسلام از تلقى غربى آن متفاوت است.



جاذبه ى اسلام در حقيقت جويى و حق خواهى آن است هرچند كه اين حقيقت جويى با شمشير در برابر ظالمان تظاهر كند، امپرياليسم غربى وحشيانه و گرگ خويانه سال هاست هستى سرزمين هاى اسلامى را به غارت برده، هويت فرهنگى بسيارى از عوام و خواص را مورد تعرض قرار داده و صدمه زده است.



از اين مبدء و نقطه ى عزيمت براى بازگشت به هويت فرهنگى، بازگشت به جايگاه اصيل خويش و وطن و فرهنگ مادرى است كه تنازعات معنوى آغاز مى شود و نهايتاً كار به برخورد و جنگ خونين مى كشد هر قدر اين علاقه ى بازگشت به هويت ايمانى و معنوى اصيل، عميقاً در جهان اسلام ظاهر شود به همان نسبت احتمال برخورد، شديدتر خواهد بود. مگر آن كه طرف باطل كه احتمال شكست مى دهد از قلب سرزمين هاى اسلامى عقب نشينى كند، و سپس از دايره ى نفوذ خود در جهان بكاهد. اين پيش بينى منطقى است.


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : محمد صابری
تاریخ : چهار شنبه 5 آذر 1393